نحوه مجسمه سازی و سختی هایش

نحوه مجسمه سازی و سختی هایش

مجسمه سازی، شکلی هنری که در آن از مواد سخت یا پلاستیکی در اشیاء هنری سه بعدی استفاده می شود.  طرحها ممکن است در اشیاء مستقل، نقش برجسته های روی سطوح، یا در محیط  هایی از تابلو تا زمینه هایی که تماشاگر را در بر میگیرد تجسم یابد.  انواع بسیار زیادی از رسانه ها، از جمله خاک رس، موم، سنگ، فلز، پارچه، شیشه، چوب، گچ، لاستیک ممکن است مورد استفاده قرار گیرد.  مواد ممکن است حکاکی، مدلسازی، قالبگیری، ریختهگری، فرفورژه، جوش داده شده، دوخته شده، مونتاژ یا شکلدهی شده و ترکیب شوند. مجسمه سازی یک اصطلاح ثابت نیست که برای دستهای از اشیاء یا مجموعه ای از فعالیت ها به طور دائمی محدود شده است.  بلکه نام هنری است که رشد میکند و تغییر میکند و مدام در حال گسترش دامنه فعالیتهای خود و ایجاد انواع جدیدی از اشیاء است.  دامنه این اصطلاح در نیمه دوم قرن بیستم بسیار گسترده تر از دو یا سه دهه قبل بود، و در وضعیت سیال هنرهای تجسمی در قرن بیست و یکم، هیچ کس نمی تواند پیش بینی کند که توسعه آینده آن چه خواهد بود.  برخی از ویژگی هایی که در قرن های گذشته برای هنر مجسمه سازی ضروری تلقی میشدند، در بسیاری از مجسمه سازی مدرن وجود ندارند و دیگر نمیتوانند بخشی از تعریف آن را تشکیل دهند.  یکی از مهمترین آنها نمایندگی است.  قبل از قرن بیستم، مجسمه سازی به عنوان یک هنر بازنمایی در نظر گرفته میشد، هنری که از اشکال در زندگی تقلید میکرد، اغلب از پیکره های انسان، اما همچنین اشیاء بیجان، مانند بازی، ظروف و کتاب.  با این حال، از آغاز قرن بیستم، مجسمه سازی شامل اشکال غیربازنمایی نیز شده است.  مدتهاست که پذیرفته شده است که اشکال اشیاء سه بعدی کاربردی مانند مبلمان، گلدان ها و ساختمان ها ممکن است گویا و زیبا باشند بدون اینکه به هیچ وجه نمایش دهند.  اما تنها در قرن بیستم بود که آثار هنری سه بعدی غیرکارکردی، غیربازنمایی کننده شروع به تولید کردند. قبل از قرن بیستم، مجسمه سازی اساساً هنری با فرم جامد یا توده در نظر گرفته می شد.  درست است که عناصر منفی مجسمه سازی – حفره ها و حفره های درون و بین اشکال جامد آن - همیشه تا حدی جزء لاینفک طراحی آن بوده اند، اما نقش آنها نقشی فرعی بود.  با این حال، در بسیاری از مجسمه های مدرن، تمرکز توجه تغییر کرده و جنبه های فضایی غالب شده اند.  مجسمه سازی فضایی اکنون یک شاخه پذیرفته شده از هنر مجسمه سازی است. همچنین در مجسمه های گذشته این امر مسلم تلقی میشد که اجزای آن شکل و اندازه ثابتی دارند و به استثنای مواردی مانند دیانا اثر آگوستوس سنگاودنز (پردههای آبوهوای به یاد ماندنی)، حرکت نمیکنند.  با پیشرفت اخیر مجسمه سازی جنبشی، دیگر نه بی تحرکی و نه تغییر ناپذیری شکل آن را نمی توان برای هنر مجسمه سازی ضروری دانست. در نهایت، مجسمه سازی از قرن بیستم به دو فرآیند شکل گیری سنتی حکاکی و مدلسازی یا به مواد طبیعی سنتی مانند سنگ، فلز، چوب، عاج، استخوان و خشت محدود نشده است.  از آنجایی که مجسمه سازان امروزی از مواد و روش های ساخت استفاده می کنند که در خدمت اهداف آنها باشد، هنر مجسمه سازی را دیگر نمی توان با مواد یا تکنیک های خاصی شناسایی کرد. در میان همه این تغییرات، احتمالاً تنها یک چیز در هنر مجسمه سازی ثابت مانده است و آن این است که به عنوان دغدغه اصلی و همیشگی مجسمه سازان ظاهر می شود: هنر مجسمه سازی شاخه ای از هنرهای تجسمی است که به ویژه  مجسمه سازی ممکن است به صورت گرد یا برجسته باشد.  یک مجسمه در گرد یک شی مجزا و جدا شده به خودی خود است که همان نوع وجود مستقل در فضا را به عنوان بدن انسان یا یک صندلی هدایت می کند.  یک امداد این نوع استقلال را ندارد.  از چیز دیگری بیرون میآید و به آن متصل است یا بخشی جداییناپذیر از آن است که یا بهعنوان پسزمینهای عمل میکند که در مقابل آن قرار میگیرد یا ماتریسی که از آن بیرون میآید. سه بعدی بودن واقعی مجسمه در دور، دامنه آن را از جهات خاصی در مقایسه با محدوده نقاشی محدود می کند.  مجسمه سازی نمی تواند توهم فضا را با ابزارهای صرفاً نوری القا کند یا فرم های آن را با اتمسفر و نور به همان اندازه که نقاشی می تواند بپوشاند.  این یک نوع واقعیت دارد، یک حضور فیزیکی واضح که از هنرهای تصویری محروم است.  فرمهای مجسمهسازی ملموس و قابل مشاهده هستند و میتوانند به شدت و مستقیماً برای حساسیتهای لمسی و بصری جذاب باشند.  حتی افراد کم بینا، از جمله آنهایی که به طور مادرزادی نابینا هستند، می توانند انواع خاصی از مجسمه ها را تولید کنند و از آنها قدردانی کنند.  در واقع توسط منتقد هنری قرن بیستم، سر هربرت رید، استدلال شد که مجسمه سازی را باید در درجه اول یک هنر لمس در نظر گرفت و ریشه های حساسیت مجسمه سازی را می توان در لذتی که فرد از دوست داشتن چیزها تجربه می کند جستجو کرد. تمام فرم های سه بعدی به عنوان ویژگی های بیانگر و همچنین ویژگی های کاملاً هندسی درک می شوند.  آنها ناظر را ظریف، تهاجمی، روان، کشیده، آرام، پویا، نرم و غیره میبینند.  یک مجسمه ساز با بهره گیری از ویژگی های بیانی فرم می تواند تصاویری خلق کند که در آنها موضوع و بیان فرم متقابلاً تقویت می شوند.  چنین تصاویری فراتر از ارائه صرف واقعیت است و طیف گسترده ای از احساسات ظریف و قدرتمند را به هم منتقل می کند. ماده خام زیبایی شناختی مجسمه سازی، به اصطلاح، کل قلمرو فرم سه بعدی بیانگر است.  یک مجسمه ممکن است از آنچه در حال حاضر در انواع بی پایان شکل طبیعی و ساخته دست بشر وجود دارد، استفاده کند، یا ممکن است یک هنر اختراع ناب باشد.  برای بیان طیف وسیعی از احساسات و عواطف انسانی از لطیف ترین و لطیف ترین تا خشن ترین و هیجان انگیزترین آنها استفاده شده است. دو عنصر مهم مجسمه سازی - جرم و فضا - البته فقط در اندیشه قابل تفکیک هستند.  تمام مجسمه ها از یک ماده مادی ساخته شده است که جرم دارد و در فضای سه بعدی وجود دارد.  بنابراین، توده مجسمه، حجم جامد، مادی و فضایی است که در سطوح آن وجود دارد.  فضا به سه روش اصلی وارد طراحی مجسمه می شود: اجزای مادی مجسمه به داخل فضا گسترش می یابند یا در فضا حرکت می کنند.  آنها ممکن است فضا را محصور یا در برگیرند و در نتیجه حفره ها و حفره هایی را در مجسمه ایجاد کنند.  و ممکن است در سراسر فضا با یکدیگر ارتباط برقرار کنند.  حجم، سطح، نور و سایه و رنگ عناصر پشتیبان مجسمه هستند.  برای مثال، در مجسمهسازی مصر و در بیشتر مجسمههای هنرمند قرن بیستم کنستانتین برانکوزی، جرم در درجه اول اهمیت قرار دارد و بیشتر اندیشهی مجسمهساز به شکل دادن به یک توده از مواد جامد اختصاص داشت.  از سوی دیگر، در آثار قرن بیستم توسط Antoine Pevsner یا Naum Gabo، جرم به حداقل ممکن کاهش مییابد که فقط از صفحات شفاف پلاستیکی یا میلههای فلزی نازک تشکیل شده است.  شکل جامد خود اجزا از اهمیت کمی برخوردار است.  وظیفه اصلی آنها ایجاد حرکت در فضا و محصور کردن فضا است.  در آثار مجسمهسازان قرن بیستم مانند هنری مور و باربارا هپورث، عناصر فضا و جرم بهعنوان شرکای کمابیش برابر در نظر گرفته میشوند. دیدن کل یک فرم کاملاً سهبعدی به یکباره ممکن نیست.  ناظر تنها زمانی می تواند کل آن را ببیند که آن را بچرخاند یا خودش دور آن بچرخد.  به همین دلیل گاهی به اشتباه تصور می شود که مجسمه سازی باید اساساً برای ارائه مجموعه ای از دیدگاه های تصویری رضایت بخش طراحی شود و این کثرت نماها تفاوت اصلی مجسمه سازی و هنرهای تصویری را تشکیل می دهد که تنها یک دیدگاه از موضوع خود ارائه می دهند.  چنین نگرشی نسبت به مجسمهسازی این واقعیت را نادیده میگیرد که میتوان اشکال جامد را بهعنوان حجم درک کرد، و از هر جنبهای از آنها تصوری از آنها به صورت دور داشت.  حجم زیادی از مجسمه ها به گونه ای طراحی شده اند که در درجه اول به عنوان حجم درک شوند.

ثبت آگهی